مترسک به گندم گفت : مرا برای ترساندن آفریدن اما من تشنه ی عشق پرنده ای شدم که سهمش از من گرسنگی بود .
آسمان کوچک من همه شب بارانیست / همه شب در تب چشمان ترم مهمانیست / شکوه از فاصله ها نیست که از قلب من است / غم و اندوع دل عاشق من پنهانیست .
تو آفتاب منی من گیاه رنجورت / بتاب بر من عزیزم فدای آن نورت / بیا وجود مرا ذوب کن در آتش خود / ببر مرا ببرم تا کرانه ی دورت .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.